اسم من پاتریشیا کومباکیساما است و یک فرد کانادایی-کنگو-رومانی هستم که بدان افتخار میکنم. چقدر پیش آمده که یک آدم رومانیایی با نام خانوادگی “کومباکیساما” ببینید؟ بیشتر مواقع به شنیدن نامهای “فلورسکو” یا “استفانسکو” عادت دارید.
مردم من را “شهروند کل جهان” یا “ملل متحد ” صدا میزنند. وقتی برای اولین بار صحبت کردن من را بشنوید، نمیتوانید تشخیص دهید که من اهل کجا هستم. من به قول برخی از مردم لهجهی ناشناخته یا عجیب و غریبی دارم. این مسئله به دلیل آن است که من به پنج زبان صحبت میکنم: فرانسهی بلژیک، انگلیسی، یونانی، سواحیلی و رومانیایی. به نظر ترکیبی عجیب از زبانهایی که ممکن است بدانید، مگر نه؟
من در رومانی، بخارست به دنیا آمدهام و سه سال اول زندگی خود را در آنجا سپری کردم، پس از آن خانوادهام به مدت هفت سال در شهر آتن یونان زندگی کردند. من بیشتر دوران ابتدایی خود را در یونان گذراندم. خانوادهی من اصالتا اهل جمهوری دمواکراتیک کنگو در مرکز آفریقا هستند و ما به دلیل اینکه آنها با دیپلماتها زیاد سروکار داشتند در جاهای زیادی زندگی کردهایم. من هرگز به کنگو نرفتهام اما امیدوارم روزی بتوانم به آنجا سری بزنم.
آمدن به کانادا
والدین من در فوریه سال 2000، هنگامی که من ده ساله بودم، تصمیم گرفتند به کانادا مهاجرت کنند و شهر وینیپگ که به وینترپگ هم معروف بود را انتخاب کردند، چرا که کارشان آنها را به آنجا برده بود.
از جمله چالشهایی که در زمان نقل مکانمان به کانادا با آن مواجه شدم، زبان انگلیسی بود؛ چرا که من در مدرسه عادت داشتم که به زبان یونانی بخوانم و بنویسم. مغزم مجبور بود تغییر کند، ولی خوشبختانه وقتی که در آتن زندگی میکردیم، پدر و مادرم من و خواهر و برادر بزرگترم را در کلاس زبانهایی که بعد از مدرسه برگزار میشد، ثبتنام کرده بودند.
گرچه که خیلی کم پیش میآمد از آن استفاده کنم، اما در خانه با والدینم یا در مهمانیهای دیپلماتیکی که با آنها میرفتم، به انگلیسی صحبت میکردم.
سازگاری با کانادا آنقدر هم برای من دشوار نبود. به محض اینکه با خانوادهام به اینجا آمدم، متوجه تنوعی که در این کشور وجود دارد شدم و بنظرم همین تنوع است که باعث زیبایی و غنی بودن آن میشود. من فهمیدم که تمام زندگیام به نوعی به کانادا شباهت دارد. وقتی که در یونان زندگی میکردم، تنها بچهی سیاهپوست مدرسه بودم. من با همه فرق داشتم، اینکه از بقیه قدم هم بلندتر بود مزید بر علت میشد! تمام دوستان دبستانم هنوز من را به یاد دارند؛ چرا که هیچکس نمیتواند آن دختر سیاه قد بلندی که با او به مدرسه رفته بود را فراموش کند.
وقتی به اینجا آمدیم، من عاشق کانادا شدم و از آنجایی که قبلا عادت داشتم که در فرهنگهای مختلف باشم، سازگاری با اینجا هم برایم اصلا دشوار نبود.
اوایل دلم برای فرهنگ یونان، غذا، دوستانم، معلمهایم، مدرسه و هر چیزی که به یونان مربوط میشد تنگ شد، اما به آن عادت کردم.
من تحصیلات آکادمیک خود را در رشتهی علوم سیاسی با تمرکز بر روابط بینالملل و خدمات خارجی در دانشگاه منیتوبا به پایان رساندم. داشتن شانس زندگی در کشورهای مختلف، بودن در اطراف فرهنگهای مختلف و همکاری والدینم با دیپلماتها باعث شد تا من وارد این رشته شوم. من در جوانی میدانستم که میخواهم کاری پیدا کنم که به جهان کمک کنم و با آدمهایی از کشورهای مختلف کار کنم.
من تصمیم گرفتم شغلی که در تمام عمرم آرزویش را داشتم دنبال کنم چون به دولت، مسائل حقوق بشر، دنیای سیاست و تعاملات بین کشورها و نهادهای بینالمللی علاقه دارم. ما تحت تاثیر تصمیماتی هستیم که دولتمان میگیرد و من به عنوان یک متخصص روابط بینالملل، مایلم بخشی از تیمی باشم که به جهانیان کمک میکند تا مسائلی که مربوط به ساکنان کره زمین است را بهتر درک کنند.
من سه سال پیش این شانس را داشتم که در انجمن جوانان سازمان ملل متحد در رومانی، نماینده کانادا باشم و سال گذشته هم در مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیویورک به مدت کوتاهی به عنوان نمایندهی کانادا فعالیت کردم.
من همچنین با همکاری سازمان ملل متحد کانادا طراح و مجری یک پروژه به نام “مزیت تنوع نژادی کانادا” بودهام. جوانان و مربیانی از سراسر کانادا در این پروژه دخیل بودند که با یکدیگر به صورت تعاملی تجربیات زیستهی چند نسل را به اشتراک میگذاشتند و همین موجب درک عمیقتری از مسیر افرادی که در ساخت کانادا و شکلگیری میراث مشترک آن نقش داشتهاند، میشود.
من مدیر راهاندازی این برنامه در مدارس و مراکز اجتماعی بودم و آگاهی افراد راجع به الگوی مهاجرت کانادایی در سالهای اخیر را افزایش دادم. این برنامه همچنین موجب بالاتر رفتن قدردانی نوجوانان از تنوع نژادی موجود در کشورشان و نقش آن در هویت کانادا شد.
من اکنون ساکن اتاوا هستم و در یکی از بزرگترین اتحادیههای کارگری خدمات عمومی فدرال مشغول به فعالیت هستم. پدر و مادر من هر دو هنوز در وینپیگ زندگی میکنند و برای من یک منبع الهامبخش قوی بودهاند. آنها هم تا اینجا مسیر طولانیای را طی کردهاند. نوبت من است که در زندگی بیشتر از این پیش بروم.
هدف من این است که روزی سفیر/نمایندهی کانادا شوم و نمایندگی و خدمت به این کشور را ادامه دهم. این کار زمان میبرد، اما با ارادهی قوی من رخ خواهد داد.
نصیحتی به مهاجران جوان
من درک میکنم که شرایط میتواند برای تازهواردانی که به کانادا میآیند بسیار چالشبرانگیز باشد. اگر در کودکی، نوجوانی و یا جوانی به اینجا آمدهاید، دلسرد نشوید. وقت بگذارید و ببینید که به چه چیزی علاقه دارید، راههایی کشف کنید تا خود را با موضوعاتی که برایتان مهم است درگیر کنید، برای خود یک منتور پیدا کنید و سوالات خود را از او بپرسید و از همه مهمتر، کار داوطلبانه انجام دهید.
نمیدانید کار داوطلبانه شما را تا کجا خواهد برد.
همچنین باید با مربیان یا افرادی که در شغل رویایی شما فعالیت کردهاند و شما آنها را میشناسید/میبینید در تماس باشید. از درخواست راهنمایی نترسید و خجالت نکشید.
هیچ اشکالی ندارد اگر شانس زندگی و مسافرت به کشورهای مختلف را ندارید؛ چرا که وقتی ساکن کانادا میشوید، کار، ملاقات و دوست شدن با افراد از فرهنگهای مختلف هم به دنبال زندگی در این کشور برایتان فراهم میشود. درک دیگر فرهنگها، شرکت و مشارکت در جشنوارههای فرهنگی هم خیلی خوب است.
چیزی که کانادا را بسیار خاص و قوی میکند، تنوع نژادیاش است. این همان چیزی است که تک تک ماها به اینجا میآوریم. نه تنها مهارتهایمان، بلکه تنوع نژادیمان را.
تهیه و تنظیم: گروه متخصصین RSM CAPITAL
جهت استفاده از خدمات ما میتوانید هم اکنون فرم ارزیابی را با کلیک بر روی این عبارت تکمیل کنید.
مطالب این وب سایت منحصرا برای گروه متخصصین RSM CAPITAL نوشته شده است، بازنشر این مطالب با ارائه منبع رسمی و لینک مستقیم به منبع بلامانع است.
درباره گروه متخصصین RSM CAPITAL بیشتر بدانید.
صفحه ویژه دانستیها را با کلیک بر روی این متن دنبال کنید و از مطالب ارزشمند آن استفاده کنید