جستجو
خدمات مشاوره‌ای و مهاجرتی
سرمایه گذاری و کارآفرینی
راه اندازی کسب و کار
خرید و فروش بیزینس
انتقال کسب و کار
خرید و فروش بیزینس
تحصیل در دانشگاه‌ها
تحصیل در مدارس
جذب نیروی متخصص
هنرمندان و ورزشکاران
نخبگان و مخترعین
پیوستن به اعضای خانواده
ویزای کار
اخذ پیشنهاد کار
ویزای توریستی
توسعه کسب و کار

برچسب‌هایی که بقیه به من می‌زنند در برابر برچسب‌هایی که خودم به خودم می‌زنم

برچسب‌هایی که بقیه به من می‌زنند در برابر برچسب‌هایی که خودم به خودم می‌زنم سیاه/بومی/ رنگین پوست

من اخیرا متوجه شده‌ام برچسبی که در کانادا برایم مناسب است BIPOC (سیاه/بومی/ رنگین پوست) است. من قبلا جزئی از یک اقلیت مشهود بودم. چرا افرادی که من را نمی‌شناسند، بر اساس رنگ پوستم قضاوتم می‌کنند؟

من بیشتر دوران کودکی و نوجوانی خود را در هند و نیوزلند سپری کردم. در هند، من در کرالا، ایالت واقع در منتهی الیه جنوب غربی این کشور زندگی می‌کردم. من در کلیسای کاتولیک Syro-Malabar بزرگ شدم. اسم اول من به یاد پدربزرگم جوزف و نام دومم توماس، به خاطر پدرم است. چرا باورش برای مردم کانادا سخت است که یک به اصطلاح “هندی شرقی” می‌تواند دو اسم مسیحی داشته باشد؟

همه‌ی مردم در هند رنگین پوست هستند. نام مستعار من به یک ویژگی جداگانه مربوط می‌شد. من را در دبیرستان “نیوزلند” صدا می‌زدند، چرا که نیوزلند جایی بود که ازش آمده بودم. در مدرسه‌ی بیزینس من را “بابا جو” صدا می‌زدند چون از همه پیرتر بودم. در نیوزلند، “جوان” صدایم می‌زدند چون از همه کوچکتر بودم.

نیوزلند ساکنان رنگین پوستی دارد که قبل از آمدن اروپایی‌ها آنجا زندگی می‌کردند. آنها مانوری‌هایی بودند که اروپایی‌ها را به زبان پکها تعمید دادند. (مائوری‌ها، قومی از تبار پلی‌نزی هستند که در سده دهم میلادی از جزایر گرمسیر و استوایی اقیانوس آرام به جزایر معتدل نیوزیلند کوچیدند و تمدن مائوری را بنا نهادند.) بنظر من مهاجران اولیه کسانی هستند که باید برای ساکنین بعدی اسم بگذارند.

از لحاظ منطقی در کانادا، مردم ملل اولیه کسانی هستند که باید بر مهاجران پس از خود برچسب بزنند. اما بجای این اتفاق، آنها در میان هر کسی که سفید پوست نیست با عنوان سیاه/بومی/ رنگین پوست خوانده می‌شوند.

مشکل برچسب سیاه/بومی/ رنگین پوست این است که باعث ایجاد انبوهی از افراد با عنوان “دیگری” می‌شود.

من در دوران تحصیلات تکمیلی روانشناسی متوجه شدم که تنوع بیشتری در درون این گروه‌ها وجود دارد. کسانی که بیرون از این گروه هستند به عنوان جامعه‌ی قالب شناخته می‌شوند. این اجتماع قالب ممکن است شامل مشهودترین تا برجسته‌ترین افرادی باشد که در این گروه قرار ندارند. من نمی‌خواهم غریبه‌ها من را به عنوان یک فرد معمولی سیاه/بومی/رنگین پوست در نظر بگیرند. من می‌خواهم آنها با نامم، یک ویژگی که فقط مخصوص به خودم است، من را صدا کنند.

من دکترا و کارشناسی ارشد خود را در آمریکا سپری کردم.

وقتی دبیرستانی بودم، با عنوان آسیایی جنوبی خوانده می‌شدم. من در بودلر، کلرادو زندگی می‌کردم، شهری که 93 درصد جمعیتش سفید پوست است. ورود به رابطه برایم سخت بود.

برای اینکه دایره اجتماعی خود را بزرگتر کنم، در جلسه انجمن دانشجویان آسیای جنوبی (SASA) شرکت کردم. آنجا بود که فهمیدم زنان آسیای جنوبی فقط با مردان هم منطقه‌ی خودشان وارد رابطه می‌شوند.

آنها معتقد بودند که مردان سفیدپوست، زنان آسیایی را فقط برای روابط جنسی می‌خواهند و به آنها به چشم یک قالب تیپیکال نگاه می‌کنند.

علاوه بر این، زنان آسیایی با مردان آسیایی‌ای مثل من وارد رابطه نمی‌شوند. آنها ما را به عنوان موجوداتی تازه به دوران رسیده فرض می‌کردند که با زنان رفتاری پدرسالارانه و متعصب دارند. ما هم در مقابل افراد این انجمن را هندی‌هایی متولد آمریکا هستند و همچنان مات و مبهوتند خواندیم.

افرادی به نمایندگی ما از هند، انجمن دانشجویان هند را تشکیل دادند. در این انجمن، منِ نوعی می‌توانم به عنوان یک نارگیل در نظر گرفته شوم؛ از بیرون پر مو و سیاه پوست، اما از داخل زلال و سفید. زبان هندی من داشت از کار می‌افتاد و من دیگر نمی‌توانستم به زبان مالایی که زبان مادری‌ام بود صحبت کنم. زبان مادری زبانی است که در منطقه‌ی خاصی از هند صحبت می‌شود.

من آبم با قضاوت شدن در یک جوب نمی‌رود.

یک کاتولیک (اکثر هندی‌ها از آیین هندو پیروی می‌کنند) که از شرق هند می‌آید و دارای دو اسم مسیحی است (اکثر هندی‌ها برای خود نام‌های قبیله‌ای انتخاب می‌کنند). کسی که زبان مادری خود را فراموش کرده ( با اینحال کمی فرانسه بدم) و در نیوزلند و هند بزرگ شده است. بنظرم من یک انسان منحصر به فرد هستم و باید بر اساس ویژگی‌های فردی خودم در نظر گرفته شوم.

با این وجود، من در درخواست‌های شغلی خود قسمت اقلیت مشهود را پر می‌کنم. امیدوارم اینکار جای چهار مدرکی که من خارج از کانادا گرفته‌ام را پر کند. شاید هم به عنوان “کارمند متفاوت” دزدکی شروع به کار کردم.

اما این مسئله باعث می‌شود من احساس کنم که از همه دانش، تجربه و شخصیتم،که بخاطر رنگ پوستم دچار اختلال شده محروم شده‌ام. از اینکه همکاران سفید پوست واجد شرایطم که درست به اندازه‌ی من حق داشتن یک کار را دارند و از آن محروم می‌شوند، احساس گناه می‌کنم.

در آخر می‌خواهم از مدیر استخداممان با اصطلاحی که کیت در کمدی مورد علاقه‌ام از شکسپیر به نام کلاغ تازه به دوران رسیده استفاده کرد، تشکر کنم.

“تو شبیه یک دوست حامی هستی، همان قندی که موجب شیرینی همه چیز می‌شود. تو یک شاعر بزرگی، درست مانند آسمان پر ستاره.”

جهت استفاده از خدمات ما می‌توانید هم اکنون فرم ارزیابی را با کلیک بر روی این عبارت تکمیل کنید.

مطالب این وب سایت منحصرا برای گروه متخصصین RSM CAPITAL نوشته شده است، بازنشر این مطالب با ارائه منبع رسمی و لینک مستقیم به منبع بلامانع است.

درباره گروه متخصصین RSM CAPITAL بیشتر بدانید.

صفحه ویژه دانستی‌ها را با کلیک بر روی این متن دنبال کنید و از مطالب ارزشمند آن استفاده کنید

روزنامه تورنتو استار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *