نظريه “مدل سرمايهگذاری انسانی و هزينه و فايده” ابتدا توسط شاستاد(۱۹۶۱) ارائه شده و سپس داونز (Davanzo۱۹۷۶) آن را گسترش داد. طبق اين نظريه تصميمگيری براي مهاجرت، نوعی تصميم به سرمايهگذاری است که درآن شخص مهاجر هزينه و فايده را در نظر میگيرد. بدين ترتيب این امر موقعی انجام میشود که فايده آن به هزينهاش افزون باشد. در اينجا شخص مهاجر قبل از آن، هزينههای اجتماعي احتمالي و فوايدي را که در اثر مهاجرت به دست ميآورد مقايسه نموده، سپس تصميم ميگيرد. اين فايده و هزينهها شامل عناصر مادي و غير مادی هستند.
- هزينههاي مادي شامل: هزينههاي سفر، دور ريختن اثاثيه منزل که ارزش جابهجايي ندارند، تحمل يک دوران بيکاري و بيمزدي و غيره است.
- فوايد جنبههاي مادي شامل: احتمال کسب درآمد بالاتر و ارتقاي شغلي در آينده و غيره.
- هزينههاي غيرمادي شامل: دور ماندن از خانواده و اعضاي فاميل، تحمل رنج و سختي سفر و تحمل شرايط محيطي مقصد و پذيرش عادات جديد ميباشد. در اين نظريه فرض براين است که انسانها تمايل دارند که در آمد خالص واقعي دوران زندگي شغلي خود را به حداکثر برسانند و ميتوانند درآمد احتمالي آينده در مقصد و درآمد کنوني خود در مبدا را محاسبه نمايند.
- فوايد جنبههای غيرمادي شامل: برخورداري از هر گونه امکانات رفاهي و تفريحي و آسايش در مقصد که در محل زندگي قبلي او نبوده است، ميباشد.
بر طبق اين نظريه ميتوان انتظار داشت که افراد مسن نسبت به جوانان تمايل کمتري به مهاجرت دارند. زيرا اولاً تفاوت درآمد بين مبدأ و مقصد با توجه به عمر باقي مانده آن قدر زياد نيست. ثانیا” هزينههاي غيرمادي براي اين افراد بيش از جوانان است. جوانان به ويژه جوانان تحصيلکرده بيش از ديگران مهاجرت ميکنند ، زيرا تفاوت درآمد بالقوه آنان بين مبدأ و مقصد احتمالاً زياد است.
مدل شبکهای:
اين مدل به طور مشخص تقريباً اوايل دهه ۱۹۸۰ مطرح گرديد. سپس به وسيله ديگر صاحبنظران گسترش يافت. در اين ديدگاه هزينه و فايده مهاجرت در قالب شبکههاي مهاجرتي مورد تبيين قرار ميگيرد.
به اعتقاد نظريهپردازان اين ديدگاه، شبکههاي مهاجرتي مشتمل است بر پيوندهاي بين افراد که مهاجران قبلي و غير مهاجران را در مناطق مبدأ و مقصد از طريق پيوندهاي خويشاوندي، دوستي و يا خاستگاه اجتماعي مشترک به هم مرتبط ميسازد. درون شبکههاي مزبور حرکات مهاجرتي رو به افزايش مينهد. زيرا که هزينهها خطرات ناشي از این جابجایی را کاهش داده و منافع حاصل از آن را افزايش مي دهد. در واقع ، ارتباطات و تماسهاي حاصل از اين گونه شبکهها نوعي سرمايه اجتماعي (Social Capital) به شمار ميآيد که افراد به وسيله آن به موقعيت شغلي بهتري دست مييابند.
هزینهها و خطرها در مهاجرت
در اين نظريه بر دو عامل تاکيد ميشود و در واقع اين دو عامل هستند که اساس حرکت مهاجرتها را پيريزي ميکنند:
- الف- کاهش هزينهها: نخستين مهاجراني که ترک ديار ميکنند و مکانهاي جديد اختيار ميکنند. معمولاً درپيوندهاي اجتماعي حمايت کننده که این مساله را براي آنان کم هزينه کند، وجود ندارند. اما پس از اينکه اين نخستين مهاجران، به مهاجرت اقدام کردند، هزينههاي بالقوه براي دوستان و خويشاندان باقي مانده کاهش مييابد. زيرا به دليل ماهيت ساختارهاي خويشاوندي و دوستي، هر مهاجر جديد مجموعه افرادي با پيوندهاي اجتماعي در منطقه مقصد به وجود ميآورد. بدين ترتيب شبکهاي از ارتباط بين مهاجران و غير مهاجران ايجاد ميشود و با تعهدات حمايتي ضمني که در درون اين شبکهها براي افراد بوجود ميآيد، مهاجرت به مرور زمان با کاهش هزينهها (مادي و معنوي) همراه خواهد بود.
- ب- کاهش خطرها: شبکههاي مهاجرتی براي مهاجران تازه وارد، مشاغلي ایجاد نموده و به آساني در اختيارشان قرار ميدهد. بدين ترتيب مهاجرت اغلب به منبع قابل اعتماد و مطمئن جهت کسب درآمد تبديل ميشود. در اين فرآيند هر مهاجر به نوبه خود شبکه مهاجرت را گسترش داده و خطرهاي تمام افرادي که به او وابستگي دارند و خواهان این هجرت هستند را کاهش ميدهد. هرچند که اين نظريه بيشتر براي مهاجرتهاي بينالمللي طرحريزي شده است. ولي در واقع براي مهاجرتهاي داخلي نيز ميتواند گوياي برخي از حقايق مربوط به مهاجرت باشد.
مدل سيستمی:
مابوگونج (mabogunje) بر اين اعتقاد بوده است که به وسيله نظريه عام سيستمي ، بهتر ميتوان مهاجرتهاي روستا شهري را تبيين نمود. در اين مدل هم مهاجرين و هم نهادها که در کنش متقابل هستند، در قالب يک چارچوب کلي نگريسته شده و بدين ترتيب، مجموعه اجزا در حال کنش متقابل با يکديگر با ويژگيها و روابط در ساختاري منسجم لحاظ ميشوند.
متغيرهاي اصلي اين مدل عبارتند از:
- خرده سيتسم اجتماعي شدن: اين متغير به عوامل تاثيرگذار بر جامعهپذيري فرد نظر دارد. ميزان توسعه يافتگي مکان مبدأ مهاجر، بعد خانوار، ميزان تحصيلات والدين مهاجر، ميزان وابستگي مهاجر به محل تولد و نيز ميزان احساس غربت به آن.
- خرده سيستم نهادي: اين متغيرها نهادهايي که شخص با آنها به نوعي در چالش است مورد توجه قرار مي دهد. سطح آگاهي و اطلاعات عمومي و نيز ميزان تحصيلات شخص، سطح آگاهي و شناخت شخص مهاجر در مورد مناطق مبدأ و مقصد، وضعيت سازمانها و اتحاديههاي صنفي موجود در مبدأ و مقصد و نوع ارتباط با آنها، صلاحيت و شايستگي مهاجر براي اولين استخدام در منطقه مقصد و بالاخره وضعيت تاهل مهاجر.
- خرده سيستم مصرفي: شامل بدست آوردن کالاي مصرفي با دوام (خودرو ، تلويزيون و…) ساختن واحد مسکوني در مبدأ و بالاخره استخدام همسر در مقصد.
- متغييرهاي تنظيمي: اين متغيرها مواردي را در نظر مي گيرند نظير وضعيت منطقه سکونت در مقصد ، انگيزه مراجعت به مبدأ، مدت اقامت در مقصد و متغيرهاي جمعيتي مانند جنس و سن. اين مدل (سيستمي ) سپس به وسيله ريچموند و ورما براي بررسي مهاجرتهاي بينالمللي نيز مورد استفاده قرار گرفت.
مدل وابستگی:
اين مدل مبتنی بر ديدگاه جامعه شناختی تضاد می باشد و از این منظر مهاجرت را مورد بررسی قرارداده است. در ديدگاه تضاد جامعه عرصه تضادها و مبارزات طبقاتي است و متغيرهايي مانند روابط حاکميت، تقسيم کار ، توزيع نابرابر امکانات اقتصادي و تغييرات و دگرگوني هاي اساسي (انقلابها) مورد بحث قرار ميگيرند. بنابراين در تبيين فرآيند مهاجرت، لازم است نخست به مسئله عدم توسعه توجه نمود، زيرا در اين راستا است که روابط نابرابر ساختي و مکاني بين بخش هاي مختلف جامعه مد نظر قرار ميگيرد.
يکي از ايده هاي مطرح شده در اين ديدگاه روابط مرکز و پيرامون، در امر توسعه کشورهاي توسعه نيافته است. که اولین بار توسط سامیر امین (Samir Amin ) مطرح شد. کشورهاي سرمايهداري وضعيت مسلط (مرکز) و کشورهاي توسعه نيافته وضعيت تحت سلطه (پيرامون) را دارند. اين وضعيت در ساختار داخلي کشورها نيز تاثير گذاشته و سبب به وجود آوردن قطبهاي پيشرفته و توسعه نيافته سرمايهداري (معمولاً در شهرها) و مناطق توسعه نيافته (معمولاً روستاها) گشته است ونوعي عدم تعادل منطقهاي را به وجود مي آورد. اين امر، باعث مهاجرت و جابهجايي نيروي کار از مناطق روستايي محروم به سوي مناطق شهري پيشرفته ميگردد.
عوامل تغییردهنده مهاجرت
“پل سينجر” يکي از نظريهپرازان اين ديدگاه، دو مجموعه عوامل مربوط به مبدأ را که باعث مهاجرت ميشوند از هم متمايز ميکند. اين دو مجموعه عبارتند از :
الف- عوامل رکودي : اين عوامل زماني رخ مي دهد که جمعيت روستايي به دليل بهبود نسبي وضح بهداشت و درمان، رشدي بيش از توليدات کشاورزي داشته باشد و لذا نيروي کار اضافي به وجود مي آيد. اين نيروي کار به علت نبودن اشتغال در روستاها به سوي شهرها مهاجرت مینمايند.
ب- عوامل تغييردهنده: موقعي موثرند که روش هاي توليد سرمايهداري مدرن در مناطق روستايي نفوذ کرده باشد و باعث تغيير شيوهها و تکنيکهاي توليد گردد. در اينجا هدف، افزايش بهرهوري کار از طريق صنايع سرمايه بر است و بنابراين تعداد شاغلين را کاهش داده، سبب مهاجرت نيروي کار اضافه موجود در روستاها ميگردد.
به طور خلاصه در نظريات وابستگي، مهاجرت امري اجباري است که بر اساس عدم توسعه يک محيط (روستا) نسبت به محيط ديگر (شهر) و وابستگي غير سرمايهداري به بخش سرمايهداري به وجود ميآيد و يک امر کاملاً استثماري و ادامه آن باعث گسترش هر چه بيشتر توسعه نيافتگي مي گردد.
منبع : رسانه اینترنتی هدهد
تهیه و تنظیم: گروه متخصصین RSM CAPITAL
جهت استفاده از خدمات ما میتوانید هم اکنون فرم ارزیابی را با کلیک بر روی این عبارت تکمیل کنید.
مطالب این وب سایت منحصرا برای گروه متخصصین RSM CAPITAL نوشته شده است، بازنشر این مطالب با ارائه منبع رسمی و لینک مستقیم به منبع بلامانع است.
درباره گروه متخصصین RSM CAPITAL بیشتر بدانید.
صفحه ویژه دانستیها را با کلیک بر روی این متن دنبال کنید و از مطالب ارزشمند آن استفاده کنید